مسافر ديار بي قراران، عنوان كتابي است كه توسط انتشارات بنياد رضاييها در 52 صفحه به ياد مجاهد قهرمان احمد رئوف بشري دوست منتشر شده است. اين مجموعه زيبا در سال 1397 به مناسبت سيامين سالگرد قتلعام 1367 منتشر شد. اين يادنامه با صداي گرم گويندگان راديو مجاهد در هشت قسمت اجرا و ضبط شده است. اولين و دومين قسمت به زندگينامه مجاهد قهرمان احمد رئوف بشري دوست اختصاص دارد.
كتاب صوتي مسافر ديار بي قراران ـ قسمت سوم
نويسنده معصومه رئوف
شرح اين هجران و اين خون جگر.....
وقتي اسفند1366، اولين بار آنهم بعد از سالها نامه اش به دستم رسيد، اولش نفهميدم . هنوز چند جمله را نخوانده بودم كه مثل برق گرفته ها خشكم زد . بعد مثل آدمهاي منگ از جا پريدم . به سرعت پله هاي پايگاه را دو تا دوتا پشت سر گذاشتم و نفس نفس زنان به اتاق مسئولم رفتم . نمي توانستم درست حرف بزنم . مقطع و بلند بلند ميگفتم :« آزاد شده! آزاد شده !!» . مسئولم خنديد و گفت :«كي ؟كي آزاد شده ؟.
گفتم :احمد ! احمد ،برادرم ........
كتاب صوتي مسافر ديار بي قراران ـ قسمت چهارم
احمد رئوف بشري دوست، گل پاكي از باغ برادر مسعود
نويسنده : محمد علي حقگو، از زندانيان سياسي دهه 60
با درود به روان پاك احمد كه يادش جز به عزم جزم ما در پيمودن اين راه نمي افزايد. همه انها گلهاي پاكي از باغ برادر مسعود بودند كه عاري از هر عنصر استثماري همه چيز را براي خلق در زنجير و محبوبمان مي خواستند.
اولين بار سال 61 بود كه احمد را ديدم. چند ماهي بود كه دستگير شده بود و او را به زندان باشگاه افسران رشت منتقل كرده بودند. احمد كه آن موقع نوجواني 16ساله بود، آن قدر پرشور و سر حال بود كه برغم اينكه من از قبل او را نمي شناختم ولي سريع با هم چفت شديم...
كتاب صوتي مسافر ديار بي قراران ـ قسمت پنجم
مسافر ديار بي قراران
نويسنده : اصغر مهديزاده، از زندانيان سياسي دهه 60
در خرداد62 محسن خداوردي، دادستان رشت، بهخاطر اينكه نميتوانست مقاومت داخل زندانهاي رشت را بشكند تصميم به تبعيد حدود 40 تن از زندانيان گرفت. احمد يكي از آنان بود . آنها از زندان رشت به اوين و سپس به گوهر دشت آمدند . ابتدا دو هفته در اتاقهاي در بسته بودند . سپس صبحي، رئيس زندان و داوود لشكري برايشان يك سخنراني ترتيب داد . بعد از تهديدهاي فراوان همه را به بند18 فرستاد. در بند 18 زندانيان شامل شهرهاي استان كردستان، آذربايجانغربي (اروميه)، مازندران(بابل)، بوشهر، گناوه و گيلان(رشت) بودند...
كتاب صوتي مسافر ديار بي قراران ـ قسمت ششم
میرزا کوچک خان عصر ما
نويسنده: حوري افضلي
خیلی سختم است از احمد سخن بگویم و باور کنم که در جمع ما نیست. ولی چه باید كرد هر روز باید از خاطرات میرزاهایی گفت که در عصر خود دشمن را دیوانه و خسته کردند و هرگز لبخند پیروزی از لبانشان محو نشد.
سال 1361 آخرین دیدارهای من با میرزای زمانه ام احمد رئوف بشري دوست بود. با او از سال 60 آشنا شده بودم. مسئول تحويل گرفتن کمکهای مالیهاي جمع آوری شده ما بود. آري از آن موقع هموطنان به سازمان برای حل مسایل مالی یاری میرساندند...
كتاب صوتي مسافر ديار بي قراران ـ قسمت هفتم
ويلون زن سر گذر
به ياد احمد و 30هزار گل سرخ پرپر شده
نويسنده قصه: فروغ شكيبا
كتاب صوتي مسافر ديار بي قراران ـ قسمت آخر
به ياد مادر مجاهدم فاطمه صيقلي
نويسنده: معصومه رئوف
بعد از تو دلم در اين قفس ميگيرد
وز بغض فراق تو دلم ميميرد
خوش بود زمانه چون تو با ما بودي
افسوس زمانه داده پس ميگيرد.
اين شعر بر سنگمزار مادر مجاهدم فاطمه صيقلي نقش بسته است. شعري كه ميگويند در آخرين ساعات عمرش زمزمه ميكرد و من و احمد را صدا مي زد. مادر در 43سالگي هنگامي چشم از جهان فرو بست كه جگرگوشه اش احمد در سياهچال گوهردشت اسير جلادان بود...
Aucun commentaire:
Enregistrer un commentaire